مقاله پژوهشی
ادبیات تطبیقی
سکینه آزادی؛ علیرضا شوهانی؛ آیت شوکتی
چکیده
ارتباطات غیر کلامی نقشی غیر قابل انکار در انتقال مفاهیم و موضوعات مورد نظر فرد دارند که ارتباطات کلامی از بیان آنها عاجز است. بررسیها نشان میدهد کاربرد این نوع ارتباطات در رمانهای معاصر نیز گسترشی روزافزون داشته و نویسندگان، آگاهانه یا غیرآگاهانه از آن بهره بردهاند. پژوهش حاضر نیز با تکیه بر مکتب آمریکایی ادبیات تطبیقی و ...
بیشتر
ارتباطات غیر کلامی نقشی غیر قابل انکار در انتقال مفاهیم و موضوعات مورد نظر فرد دارند که ارتباطات کلامی از بیان آنها عاجز است. بررسیها نشان میدهد کاربرد این نوع ارتباطات در رمانهای معاصر نیز گسترشی روزافزون داشته و نویسندگان، آگاهانه یا غیرآگاهانه از آن بهره بردهاند. پژوهش حاضر نیز با تکیه بر مکتب آمریکایی ادبیات تطبیقی و با استفاده از روش توصیفی - تحلیلی به بررسی نشانهشناسانۀ عناصر ارتباطات غیر کلامی در رمانهای منزل بورقیبه از ایناس العباسی و شب ناسور اثر ابراهیم حسنبیگی پرداخته و میزان بهرهگیری نویسندگان از این عناصر و نیز کارکردهای مورد نظر هر یک را تبیین کرده است. حاصل پژوهش حاکی از آن است که ایناس العباسی در 53 مورد از این عناصر بهره برده است که بیشتر بیانگر مضامینی مانند غم و اندوه و... است. در مقابل در رمان حسنبیگی 120 مورد ارتباط غیر کلامی به چشم میخورد که مفاهیمی مانند اضطراب و دلهره و... را به مخاطب انتقال میدهد. در رمان هردو نویسنده، عناصر پیرازبان بیشترین کاربرد را در انتقال پیام داشته است؛ همچنین بیشترین کارکرد مورد استفادۀ آنها، کارکرد جانشینی و پس از آن تکمیلی است. سایر کارکردها نیز در رمانها بازتابی نداشتهاند.ارتباطات غیر کلامی نقشی غیر قابل انکار در انتقال مفاهیم و موضوعات مورد نظر فرد دارند که ارتباطات کلامی از بیان آنها عاجز است. بررسیها نشان میدهد کاربرد این نوع ارتباطات در رمانهای معاصر نیز گسترشی روزافزون داشته و نویسندگان، آگاهانه یا غیرآگاهانه از آن بهره بردهاند. پژوهش حاضر نیز با تکیه بر مکتب آمریکایی ادبیات تطبیقی و با استفاده از روش توصیفی - تحلیلی به بررسی نشانهشناسانۀ عناصر ارتباطات غیر کلامی در رمانهای منزل بورقیبه از ایناس العباسی و شب ناسور اثر ابراهیم حسنبیگی پرداخته و میزان بهرهگیری نویسندگان از این عناصر و نیز کارکردهای مورد نظر هر یک را تبیین کرده است. حاصل پژوهش حاکی از آن است که ایناس العباسی در 53 مورد از این عناصر بهره برده است که بیشتر بیانگر مضامینی مانند غم و اندوه و... است. در مقابل در رمان حسنبیگی 120 مورد ارتباط غیر کلامی به چشم میخورد که مفاهیمی مانند اضطراب و دلهره و... را به مخاطب انتقال میدهد. در رمان هردو نویسنده، عناصر پیرازبان بیشترین کاربرد را در انتقال پیام داشته است؛ همچنین بیشترین کارکرد مورد استفادۀ آنها، کارکرد جانشینی و پس از آن تکمیلی است. سایر کارکردها نیز در رمانها بازتابی نداشتهاند.
مقاله پژوهشی
ادبیات تطبیقی
علی حیدری؛ محمدرضا شیرخانی؛ پیمان صالحی
چکیده
از دیرباز تاکنون، شاعران و نویسندگان در آثار خویش، بهصورت نمادین یا صریح، عاطفه و احساس خود را با رنگ به تصویر میکشند؛ بهگونهای که با نگاهی روانشناسانه به آثار آنان میتوان پیرامون شخصیت ایشان، به نتایج قابل توجّهی دست یافت. در همین راستا، پژوهش مذکور تلاش کرده است با دو رویکرد توصیفی- تحلیلی و آماری، کاربرد رنگها ...
بیشتر
از دیرباز تاکنون، شاعران و نویسندگان در آثار خویش، بهصورت نمادین یا صریح، عاطفه و احساس خود را با رنگ به تصویر میکشند؛ بهگونهای که با نگاهی روانشناسانه به آثار آنان میتوان پیرامون شخصیت ایشان، به نتایج قابل توجّهی دست یافت. در همین راستا، پژوهش مذکور تلاش کرده است با دو رویکرد توصیفی- تحلیلی و آماری، کاربرد رنگها را در اسکندرنامه نظامی و مقامات حریری مورد بررسی و تحلیل قرار دهد. نتایج، حکایت از آن دارد که نظامی در اسکندرنامه 380 بار از رنگ بهره برده است، 261 بار بهطور مستقیم و 119 بار به شکل غیر مستقیم و با واژههایی مانند تیره، روشن، قیرگون و... در این اثر، رنگ سیاه و مشتقات آن با 107 بار تکرار، 57 مورد مستقیم و 50 مورد غیر مستقیم، بیشترین بسامد را دارد. کاربرد رنگ، اغلب بهصورت تشبیه، استعاره و کنایه برای تعبیر از حالات درونی انسان بوده است که با نظرات روانشناسان معاصر پیرامون رنگهای مختلف، مطابقت بسیار دارد. حریری نیز در مقامات خود، 37 بار به رنگهای گوناگون اشاره کرده است که رنگ زرد با 14 بار تکرار، بالاترین بسامد را دارد. برخلاف اسکندرنامه، کاربرد رنگ در مقامات، بیشتر جنبة نمادین و کنایی دارد که اغلب از طبیعت رنگها سرچشمه گرفته است؛ مانند دلالت سپیدی بر امید و سیاهی بر نومیدی و سیهبختی یا رنگ زرد ممکن است در جایی نماد اندوه و بیماری و مرگ باشد و در جایی دیگر نمادی از شادی و سعادت. افزون بر اینها نوشتار پیش رو با ارائه نمودار، بسامد رنگها را در این دو اثر، بهنمایش گذاشته است.
مقاله پژوهشی
ادبیات تطبیقی
فرهاد رجبی؛ امیر فرهنگدوست
چکیده
شعور ماده، دیدگاهی است در امتداد آراء هستیشناسان و نواندیشان و برآیندی از سلسله پژوهشهای میدانی و آزمایشگاهی پیرامون دو مقوله ماده و شعور که در سدههای اخیر ابعاد جدیدی از آن مورد توجه قرار گرفته است. مطابق این نظریه، قلمرو شعور و ادراک بسیار گسترده و همه اشیاء شعورمند هستند. این نظریه که بنمایۀ اصلی آن وامدار فلسفه ...
بیشتر
شعور ماده، دیدگاهی است در امتداد آراء هستیشناسان و نواندیشان و برآیندی از سلسله پژوهشهای میدانی و آزمایشگاهی پیرامون دو مقوله ماده و شعور که در سدههای اخیر ابعاد جدیدی از آن مورد توجه قرار گرفته است. مطابق این نظریه، قلمرو شعور و ادراک بسیار گسترده و همه اشیاء شعورمند هستند. این نظریه که بنمایۀ اصلی آن وامدار فلسفه و عرفان شرقی است، در آثار شاعران معاصر عربی و فارسی نیز تبلور یافته است که ازجمله تعقیبکنندگان آن، فاطمه ناعوت، شاعر و روزنامهنگار مصری و محمدرضا شفیعی کدکنی میباشند. مقوله شعور ماده، در شعر هر دو شاعر، حضور قابل توجهی دارد و ذهن آنها را بر آن داشته است تا روح این معنا را در حوادث و اشکال مختلف امروز تسرّی بخشند. به همین علت، خوانشپذیری شعرشان بر مبنای نظریه شعور ماده از مهمترین یافتهها در مسیر بررسی شعر این دو شاعر است. مقالۀ حاضر بر آن است تا میزان انطباق آثار دو شاعر را با مبانی نظریه شعور ماده مورد بررسی قرار دهد. نتیجۀ این بررسی نشان میدهد، ناعوت و شفیعی، ضمن پذیرش درکپذیری و شعورمند بودن عناصر، روابط بین اشیاء را براساس شبکههای نظاممند، حافظه پنهان و هوشمندی، کشف و با استفاده از فنهای شعری انعکاس بخشیدهاند و البته برای فرار از پیچیدگیهای زبان فلسفی و عرفانی، عموماً از سوژههای ملموس در شعر استفاده کردهاند.
مقاله پژوهشی
ادبیات تطبیقی
مجید رستگاری؛ علی اکبر محسنی؛ تورج زینی وند؛ جهانگیر امیری
چکیده
زاویۀ دید، یکی از مهمترین عناصر داستاننویسی است. چشماندازی در روایت که خواننده از رهگذر آن داستان را تجربه میکند. در نقد عنصر زاویۀ دید، دو ژانر به نام خاطرات دا اثر اعظم حسینی در حوزۀ دفاع مقدس ایران و رمان امّ سعد نوشتۀ غسّان کنفانی از ادبیات مقاومت فلسطین برگزیده شده است. هدف پژوهش، تحلیل زاویۀ دید، شگردها و فنهای ...
بیشتر
زاویۀ دید، یکی از مهمترین عناصر داستاننویسی است. چشماندازی در روایت که خواننده از رهگذر آن داستان را تجربه میکند. در نقد عنصر زاویۀ دید، دو ژانر به نام خاطرات دا اثر اعظم حسینی در حوزۀ دفاع مقدس ایران و رمان امّ سعد نوشتۀ غسّان کنفانی از ادبیات مقاومت فلسطین برگزیده شده است. هدف پژوهش، تحلیل زاویۀ دید، شگردها و فنهای دو نویسنده یا راوی و تأثیر آن بر درونمایههای داستان و شیوۀ پژوهش، نیز توصیفی-تحلیلی با رویکرد تطبیقی و بیان نقاط اشتراک و نیز افتراق در دو داستان بوده است. ساختار دا در قالب زندگینامه، تداعی معانی، روایت غیر خطّی و مستند است. ساختار امّ سعد بر مبنای روایت خطّی است که در دو بُعد واقعگونه و نمادین، بازگویی میشود. نتایج تحقیق نشان داد، شیوههای زاویۀ دید بیرونی در امّ سعد و تکنیکهای زاویۀ دید درونی در دا فراگیرتر است. کنفانی از دید درونی اوّلشخص نویسنده و شخصیت امّ سعد بر محور تکنیکهای تکگویی درونی، حدیث نفس، جریان سیّال ذهن و انواع دید بیرونی بهره میبرد. دا نیز ضمن استفاده از این دو شگرد، در حوزۀ دید درونی ازجمله تکگویی نمایشی استفاده بیشتری میبرد و در انواع زاویۀ دید بیرونی شواهد کمتری دارد. چشمانداز مشترک دو روایی ادبی، دید اوّلشخص تکگویی درونی، خودگویی و سومشخص نمایشی یا عناصر زاویۀ دید است. نگارندگان در جُستار حاضر، ابتدا به زاویۀ دید و انواع آن سپس به شگردها و تکنیکهای دید راوی دو داستان پرداختهاند.
مقاله پژوهشی
ادبیات تطبیقی
نعیم عموری؛ طاهره آهیخته
چکیده
ازآنجا که ساختار نمایشنامه بر پایه داستان است، هر نمایشنامه بایستی دارای ساختاری معین باشد تا خللی در داستان آن به وجود نیاید؛ بنابراین نمایشنامهها نیز بهمانند داستانها دارای عناصری ویژه هستند که بررسی و تحلیل آنها در پژوهشهای امروزی، امری مهم تلقی میشود. پژوهش حاضر با روش تحلیلی- توصیفی به بررسی مقایسهای عناصر ...
بیشتر
ازآنجا که ساختار نمایشنامه بر پایه داستان است، هر نمایشنامه بایستی دارای ساختاری معین باشد تا خللی در داستان آن به وجود نیاید؛ بنابراین نمایشنامهها نیز بهمانند داستانها دارای عناصری ویژه هستند که بررسی و تحلیل آنها در پژوهشهای امروزی، امری مهم تلقی میشود. پژوهش حاضر با روش تحلیلی- توصیفی به بررسی مقایسهای عناصر نمایشنامه در دو نمایشنامه تنگنا اثر محمود دولتآبادی از نویسندگان بزرگ معاصر ایران و بائع الدبس الفقیر اثر سعدالله ونوس نمایشنامهنویس معاصر سوری، با تکیه بر دیدگاه ارسطو، میپردازد. بر اساس یافتههای این پژوهش، هر دو نویسنده، نمایشنامه های خود را برمبنای یکسری اصول و عناصر نگاشتهاند. در این میان، همۀ عناصر ارسطو در دو نمایشنامه وجود دارد مگر ریتم و آواز که جایگاه ویژهای در نمایشنامه تنگنا ندارد امّا تفاوتهایی در برخی عناصر دیگر به چشم میآید؛ آنگاه که در عنصر شخصیت، تمام شخصیتهای نمایشنامه دولتآبادی، فرعی هستند؛ در حالی که نمایشنامه ونوس، دارای شخصیتی محوری است که تمامی شخصیتهای فرعی پیرامون وی میگردند و همچنین نوع بیان در دو اثر متفاوت است و اینکه منظره نمایشی نمایشنامه ونوس در چند پرده آمده در حالی که کلّ نمایشنامه دولتآبادی در صحن خانهای قدیمی به نمایش درآمده است.
مقاله پژوهشی
ادبیات تطبیقی
آرمان محمدی رایگانی؛ شهریار همتی؛ علی سلیمی؛ محمدنبی احمدی
چکیده
شوقی بزیع و منوچهر آتشی، دو شاعر نوگرایی هستند که طبیعت در شعرشان بازتاب وسیعی داشته است. آنها عناصر طبیعتگیاهی را در اشعارشان با اغراض خاص ادبی بهکار برده و گامی در جهت نوگرایی لفظی و معنایی در شعر برداشتهاند. پژوهش حاضر بر آن است تا براساس چارچوبهای ادبیات تطبیقی به بررسی کاربرد ادبی طبیعتگیاهی و بازتاب اسماء خاص گلها، ...
بیشتر
شوقی بزیع و منوچهر آتشی، دو شاعر نوگرایی هستند که طبیعت در شعرشان بازتاب وسیعی داشته است. آنها عناصر طبیعتگیاهی را در اشعارشان با اغراض خاص ادبی بهکار برده و گامی در جهت نوگرایی لفظی و معنایی در شعر برداشتهاند. پژوهش حاضر بر آن است تا براساس چارچوبهای ادبیات تطبیقی به بررسی کاربرد ادبی طبیعتگیاهی و بازتاب اسماء خاص گلها، گیاهان، درختان و میوهها در شعر این دو شاعر بپردازد. براساس یافتههای پژوهش، بزیع و آتشی از طبیعت زیبای سرزمینشان، بهویژه طبیعتگیاهی، استفاده ادبی کرده و اسم گلها، گیاهان، درختان و میوهها را با هدف آشناییزدایی، برجستهسازی معنا و مضمون شعری، بالا بردن ظرفیت معنایی واژگان شعر، غنا بخشیدن به گسترۀ خیال و عاطفۀ شعر بهکار بردهاند. یکی از مهمترین ویژگیهای کاربرد این واژگان طبیعتگیاهی، بهکارگیری آنها در قالب آرایههای ادبی بهویژه استعاره و جانبخشی و تشبیه است که این کار باعث میشود آنها شکل نمادینی به خود بگیرند. بار معنایی واژگان مربوط به عناصر طبیعت در شعر ایشان، متناسب با مضمون و فضای کلّی شعر به شکل مثبت و منفی تغییر مییابد.
مقاله پژوهشی
ادبیات تطبیقی
علی اکبر محمدی؛ حجت الله فسنقری؛ نصیبه شهامت ده سرخ
چکیده
جریان سیّال ذهن، شکل خاصی از روایت داستان است که زمینه کنار رفتن نویسنده و مشارکت خواننده در تجربیّات ذهنی شخصیّتها را فراهممینماید. جوخه الحارثی و نسیم مرعشی در رمان های سیدات القمر و پاییز فصل آخر سال است کوشیدهاند تا با بهرهگیری از تکنیکهای سیلان ذهنی، به بیان دغدغهها و مسائل زنان در جوامع خود بپردازند. ازاینرو ...
بیشتر
جریان سیّال ذهن، شکل خاصی از روایت داستان است که زمینه کنار رفتن نویسنده و مشارکت خواننده در تجربیّات ذهنی شخصیّتها را فراهممینماید. جوخه الحارثی و نسیم مرعشی در رمان های سیدات القمر و پاییز فصل آخر سال است کوشیدهاند تا با بهرهگیری از تکنیکهای سیلان ذهنی، به بیان دغدغهها و مسائل زنان در جوامع خود بپردازند. ازاینرو این مقاله، با روش توصیفی- تحلیلی، کارکرد جریان سیّال ذهن در این دو رمان و میزان موفقیت هر یک از نویسندگان را موردبررسی قرارمیدهد. یافتهها گویای آن است که الحارثی در ارائه تکنیکهای سیّال ذهن برای انعکاس ذهنیّات شخصیتهای داستان موفقتر بودهاست؛ وی با بهرهگیری از ظرفیت روایت دانای کل، در به کار گرفتن تکنیک تکگویی درونی شایستهتر عمل کرده است. الحارثی با به کار گرفتن تداعی آزاد، پرشهای زمانی - مکانی پی در پی و تغییر زاویه دید راوی، باعث ایجاد ابهام در متن میشود و شعرگونگی در زبان، زمینه ابهام بیشتر در متن او را فراهم میکند؛ مرعشی به علت رویکرد سادهنویسی، کمتر از شعرگونگی بهره برده است؛ وی حدیث نفس را برای بیان احساسات زنانه به کار برده اما الحارثی آن را به جهت اهداف والاتری، از جمله احقاق حقوق از دست رفته زنان در جوامع سنتی بهکارمیگیرد.
مقاله پژوهشی
ادبیات معاصر
یعقوب نوروزی؛ عسگر بابازاده اقدم؛ مجید محمدی
چکیده
فلسفه و ادبیات هرچند متعلّق به دو حوزة متفاوت علم و هنر هستند که هدف یکی کشف دانش و دیگری خلق زیبایی و لذّتبخشی است، با اینهمه ارتباطهایی نیز بین این دو حوزه وجود دارد. ادبیات گاهی جلوهگاه افکار و اندیشههای فلسفی و تفسیر و تبیین این افکار میشود و شاعران و نویسندگان برای غنائی معنایی و محتوایی آثار خود افکار فلسفی را در آثار ...
بیشتر
فلسفه و ادبیات هرچند متعلّق به دو حوزة متفاوت علم و هنر هستند که هدف یکی کشف دانش و دیگری خلق زیبایی و لذّتبخشی است، با اینهمه ارتباطهایی نیز بین این دو حوزه وجود دارد. ادبیات گاهی جلوهگاه افکار و اندیشههای فلسفی و تفسیر و تبیین این افکار میشود و شاعران و نویسندگان برای غنائی معنایی و محتوایی آثار خود افکار فلسفی را در آثار خود وارد میکنند و همزمان، فلسفه برای سهولت انتقال، به زبان ادبیات و هنر نیاز دارد. افکار فلسفی در قالب زبان ادبی دلنشینتر و زیباتر، قابل بیان است. در نوشتار پیش رو پس از بحثی درمورد رابطة فلسفه و ادبیات به بحث درمورد افکار فلسفی شفیعی کدکنی با تکیه بر اگزیستانسیالیسم پرداختیم. دیدگاههای وجودی در اشعار شفیعی کدکنی بهشکلی گسترده وارد شده است و این اندیشهها در بسیاری موارد بر پارهای از اشعار شاعر، نظام و وحدت معنایی بخشیده است و شاعر، فکری فلسفی را در این اشعار پرورده است. دیدگاههای فلسفی شفیعی همچون اومانیسم، آزادی فلسفی، وانهادگی انسان، حق انتخاب و آزادی انسان و... سبب غنای محتوایی و اندیشگی اشعار او شده است. روش پژوهش حاضر توصیفی- تحلیلی است و تلاش شده است تا نمودهای اندیشههای فلسفی در اشعار شفیعی کدکنی، از متن استخراج شده و مورد بحث و بررسی قرار گیرد. نتایج پژوهش حاضر، نشانگر این است که اگزیستانسیالیسم و دیدگاههای اگزیستانسیالیستی بخش قابلتوجّهی از رویکرد فکری شفیعی کدکنی را به خود اختصاص داده و او از اصول این مکتب فکری همچون؛ آزادی انسان، تعهّد و مسئولیت، اختیار و انتخاب، انسانگرایی و... در جهت غنای محتوایی شعر خود بهره برده و به برخی اشعار خود، رنگی فلسفی زده است.