ادبیّات تطبیقی برخلاف تصوّر برخی از مخاطبان عام - و حتّی برخی از پژوهشگران این حوزه - فقط به بیان جنبههای تأثیر و تأثّر و مقایسههای نقدی محتوایی و ساختاری و... نمیپردازد، بلکه ماهیّت و ذات این دانشِ پویا «بینافرهنگی» است؛ در حقیقت، رابطۀ ادبیّات تطبیقی و فرهنگ، رابطهای «دیالکتیک» و دوسویه است که این رابطه، بیشتر ...
بیشتر
ادبیّات تطبیقی برخلاف تصوّر برخی از مخاطبان عام - و حتّی برخی از پژوهشگران این حوزه - فقط به بیان جنبههای تأثیر و تأثّر و مقایسههای نقدی محتوایی و ساختاری و... نمیپردازد، بلکه ماهیّت و ذات این دانشِ پویا «بینافرهنگی» است؛ در حقیقت، رابطۀ ادبیّات تطبیقی و فرهنگ، رابطهای «دیالکتیک» و دوسویه است که این رابطه، بیشتر در چارچوب «پژوهشهای میانرشتهای» و «مطالعات فرهنگی» تجلّی مییابد. افزون بر این، ادبیّات تطبیقی، ضمن بررسی «گفتمانهای فرهنگی» حاکم بر جامعه، راهی برای شناخت «هویّت فرهنگیِ» ملّتها، فصلی تازه در «روابط و تعاملات فرهنگی»، ابزاری برای «تکامل فرهنگ انسانی» و آغازی برای حضور سودمندانه در صحنه «فرهنگ جهانی» و احترام به «تعدّد و تکثّر فرهنگی» به شمار میآید؛ امّا آنچه ادبیّات تطبیقی و مطالعات فرهنگی مرتبط با آن را در معرض تهدید جدّی قرار میدهد، مسألۀ «خودبرتربینی فرهنگی و غربمحوری» آن است. این موضوع که به «نقد پسااستعماری» نیز معروف است، نه تنها موجب «شناخت و غنای فرهنگی متقابل» نمیشود، بلکه از ابزارهای گسترش «ناسیونالیسم و امپریالیسم فرهنگی» نیز به شمار میآید. این جستار، چرایی و چگونگی رابطۀ ادبیّات تطبیقی را در این دو رویکرد متفاوت فرهنگی؛ یعنی گسترش «تعاملات فرهنگی» و مسألۀ «استعمار فرهنگی» بررسی مینماید.
نگاه روایتشناسانه، با تأکید بر ساختار روایت میکوشد با عبور از رویه یا سطح و ساختار متن، به لایههای درونی آن دست یابد. در حقیقت، نویسنده با ایجاد نوع خاص روایت و راوی در داستان خود، سلسلهای زنجیروار از «نویسنده، پیام و گیرنده» را به کار میگیرد. در این پژوهش، تلاش شده است تا به روش توصیفی - تحلیلی، از یک سو با استفاده ...
بیشتر
نگاه روایتشناسانه، با تأکید بر ساختار روایت میکوشد با عبور از رویه یا سطح و ساختار متن، به لایههای درونی آن دست یابد. در حقیقت، نویسنده با ایجاد نوع خاص روایت و راوی در داستان خود، سلسلهای زنجیروار از «نویسنده، پیام و گیرنده» را به کار میگیرد. در این پژوهش، تلاش شده است تا به روش توصیفی - تحلیلی، از یک سو با استفاده از فرضیة مدل کنشی گریماس، ارتباط میان شخصیّتهای داستانی و از سوی دیگر به یاری روایتشناسی پراپ یعنی فرایند پایدار و ناپایدار، ساختار و مناسبات درونی نشانههای متن دو داستان کوتاه «غیر ممکن» از نادر ابراهیمی، نویسندة ایرانی و «هزیمة شاطر حسن» (شکست شاطر حسن) از اکرم هنیه، نویسندة فلسطینی را مورد بررسی قرار دهد. نتایج نشان از آن دارند که این دو نویسنده با ایجاد نوع خاص روایت و راوی در داستان خود، سلسلهای زنجیروار از نویسنده، پیام و گیرنده را به کار گرفتهاند. دو داستان مذکور از طرح بسیار مناسبی برخوردارند؛ چراکه هیچ حادثهای در آنها نیست که با کلّیت داستان بیارتباط و در القای مفهوم کلّی داستان، نقشی نداشته باشد. زاویة دید در آنها، دانای کلّ است و در طول روایت، صحنهپردازیهای مختلف راوی قابل مشاهدهاند. علاوه بر آن، به ندرت ممکن است شخصیّت اصلی، حامل کلّ جهانبینی یا اعتقادات یک نویسنده باشد؛ امّا بررسی این دو داستان نشان میدهد که ابراهیمی و هنیه به خوبی توانستهاند خود را تمام و کمال به صورت شخصیّتهای اصلی داستان درآورند و به این وسیله، اعتقادات و جهانبینی خویش را در قالب این شخصیّتها به خواننده ارائه نمایند. از دیگر نکاتی که این دو نویسنده به آن توجّه داشتهاند، استفاده از داستان کوتاه برای به تصویر کشیدن اوضاع نابسامان مملکتشان است؛ زیرا در جوامعی که مدام دستخوش ناآرامی و بیثباتیند، نویسنده بیشتر به نوشتن داستان کوتاه اکتفا میکند تا اوضاع سیاسی- اجتماعی جامعه تقریباً تثبیت یابد.
یکی از زمینههای پژوهشهای ادبیّات تطبیقی، بررسی ترجمهها از یک منبع به زبانهای گوناگون است. این مقاله در زمینۀ تطبیق کلّی و جزئی کلیلۀ عربی ابن مقفّع، با ترجمههای فارسی منشی و محمّد بخاری است و نگارندگان تلاش نمودهاند تا دیدگاهی تحلیلی دربارۀ منشأ و موضوع ابواب و نیز راز تفاوت ترجمهها ارائه دهند. حکایات هندی که برای ...
بیشتر
یکی از زمینههای پژوهشهای ادبیّات تطبیقی، بررسی ترجمهها از یک منبع به زبانهای گوناگون است. این مقاله در زمینۀ تطبیق کلّی و جزئی کلیلۀ عربی ابن مقفّع، با ترجمههای فارسی منشی و محمّد بخاری است و نگارندگان تلاش نمودهاند تا دیدگاهی تحلیلی دربارۀ منشأ و موضوع ابواب و نیز راز تفاوت ترجمهها ارائه دهند. حکایات هندی که برای آموزش درس سیاست و مسائل جهانی بودهاند، به نسبت تفکّر و فرهنگ مترجمین جنبۀ اخلاقی و غیراخلاقی به خود گرفتهاند. با وجود انطباق کلّی بیشتر ابواب و حکایات سه کتاب، اختلافاتی در حوزۀ لفظ، معنا و مفهوم مشاهده میشود. منشی به جهت بینش ایرانیش گهگاه اقوال صوفیانه را در ترجمهاش جا داده است؛ امّا سعی نکرده به متن، جنبۀ اخلاقی بیشتری ببخشد. ترجمۀ او از لحاظ سبک، به متن اصلی سانسکریت پنچه تنتره، نسبت به سایر ترجمهها نزدیکتر است. ترجمة بخاری، اصل متن عربی را در ترجمه نقل کرده و از حذف و اضافات پرهیز داشته است. ترجمة او جدا از چند بابی که در این ترجمه وجود ندارد، در بقیۀ موارد از لحاظ سبک نوشتار و سادهنویسی به متن عربی ابن مقفّع نزدیکتر از سایر ترجمههاست. او نیز به مانند منشی از آوردن الفاظ رکیک خودداری نکرده است.
ابراهیم ناجی، شاعر سرشناس معاصر مصر و حسین منزوی، پدر غزل معاصر ایران، از جمله شاعرانی هستند که با جادوی عشق، آثار جاودانی بر تارک ادبیّات حک نموده و پیوسته از عشق، درد، تنهایی و احساسات صادقانة خود سرودهاند. پژوهش حاضر بر آن است عاشقانههای این دو شاعر معاصر را با رویکرد تطبیقی بررسی نماید و به ماهیت عشق و چگونگی بازتاب ...
بیشتر
ابراهیم ناجی، شاعر سرشناس معاصر مصر و حسین منزوی، پدر غزل معاصر ایران، از جمله شاعرانی هستند که با جادوی عشق، آثار جاودانی بر تارک ادبیّات حک نموده و پیوسته از عشق، درد، تنهایی و احساسات صادقانة خود سرودهاند. پژوهش حاضر بر آن است عاشقانههای این دو شاعر معاصر را با رویکرد تطبیقی بررسی نماید و به ماهیت عشق و چگونگی بازتاب آن، در کنار مفاهیمی همچون دین، وصال، انتظار، زن، خیال، عفّت، رهایی، طبیعت، غربت، مردم و... دست یابد و نشان دهد که ابراهیم ناجی و حسین منزوی چگونه توانستهاند با استفاده از عنصر عشق، لطیفترین و زلالترین افکار و اندیشههای خود را به نمایش گذاشته، عشق زمینی را مقدّمهای برای رسیدن به عشق الهی و سیر در راه کمال و رستگاری قرار دهند و کمالبخشترین و متعالیترین مفاهیم انسانی و اخلاقی را از رهگذر عاشقانههای خود به روح و جان انسانها هدیه دهند. با مقایسه و مطالعة اشعار دو شاعر، مفاهیم مشترک بسیاری در آنها به چشم میخورد؛ امّا آنچه در این میان، درخور توجّه بوده و دو شاعر را از هم ممتاز میسازد، این است که برخلاف منزوی که بیشتر در مقام عظمت روح و جان محبوب، سخنسرایی میکند، توجّه ناجی به خویشتن و بیان حالات و سوز و گدازهای درونی معطوف است.
عبدالوهّاب البیاتی (متوفّای 1999 م) یکی از شاعران بزرگ و نامدار جهان معاصر عرب به شمار میآید او در بخشی از آثار و سرودههای خود تحت تأثیر بزرگان شعر و شخصیّتهای تاریخی ایران بوده است. از میان شاعران معاصر عرب، وی بیشترین توجّه را به ایران داشته و اندکی قبل از مرگش به ایران سفر کرده است. این سفر کوتاهمدّت، نتایج و بازتاب گستردهای ...
بیشتر
عبدالوهّاب البیاتی (متوفّای 1999 م) یکی از شاعران بزرگ و نامدار جهان معاصر عرب به شمار میآید او در بخشی از آثار و سرودههای خود تحت تأثیر بزرگان شعر و شخصیّتهای تاریخی ایران بوده است. از میان شاعران معاصر عرب، وی بیشترین توجّه را به ایران داشته و اندکی قبل از مرگش به ایران سفر کرده است. این سفر کوتاهمدّت، نتایج و بازتاب گستردهای در شعر او داشته است. او از شهرها و شخصیّتهای ایرانی به عنوان نمادی برای بیان دردها و استبدادی که بر جامعهاش سایه افکنده است بهره میبرد و آنچه را در دل دارد به کمک این نقابها به تصویر میکشد. البیاتی از شخصیّتهایی چون خیّام، سهرودی، حافظ و از حلاّج به عنوان شخصیّتهایی آرمانی برای بیان رنج انسان امروز یاد میکند و از میان شهر های ایران نیز از نیشابور ، تهران، شیراز و اصفهان مکرّر یاد میکند؛ چراکه میان آنها و وطن ستمدیدة خود شباهتی بینظیر مییابد. در این مقاله، تلاش شده است تا چگونگی این تأثیرپذیریها توسّط عبدالوهّاب البیاتی از نامها و شهرهای ایرانی به نمایش گذاشته شود.
مقایسۀ اندیشههای عبید زاکانی، شاعر و نویسندۀ عصر مغول و احمد مطر، از شاعران معاصر عراق، در حوزۀ ادبیّات تطبیقی مکتب آمریکا قرار میگیرد. یکی از وجوه مشترک در آثار این دو هنرمند که بر اثر شرایط خفقانآور جامعه به وجود آمده، طنز سیاسی - اجتماعی است که هدف اصلی آن انتقاد از شرایط نابسامان جامعه و اصلاح آن است. از این روی، در حکایتهای ...
بیشتر
مقایسۀ اندیشههای عبید زاکانی، شاعر و نویسندۀ عصر مغول و احمد مطر، از شاعران معاصر عراق، در حوزۀ ادبیّات تطبیقی مکتب آمریکا قرار میگیرد. یکی از وجوه مشترک در آثار این دو هنرمند که بر اثر شرایط خفقانآور جامعه به وجود آمده، طنز سیاسی - اجتماعی است که هدف اصلی آن انتقاد از شرایط نابسامان جامعه و اصلاح آن است. از این روی، در حکایتهای زاکانی و اشعار مطر، در کنار مضمونهای متفاوت، مضامین طنزآمیز مشترکی چون نقد حاکم، قاضی، واعظ، تصریح به نام دشمنان، گسترش فساد، سرکوب شخصیّتهای برجسته و اندیشمندان و گسترش فقر، قابل بررسی است.
عبید از هنر خاصّی در بیان سخنانش سود جسته که همین مسأله سبب گشته است معنای طنزهایش را تنها خردمندان دریابند؛ امّا زشتگویی او در برخی حکایتهایش، آثار او را به سوی هزل و یاوه کشانده و معنای حقیقی سخنانش را پنهان ساخته است. مطر با رعایت جانب ادب، توانسته حقایق تلخ روزگار خویش را آشکارتر سازد و برخلاف عبید، شعر خود را تنها برای مبارزه با حکومت به کار گیرد و حسّ مخالفت مردم بر ضد اوضاع نابسامان را بیشتر برانگیزد؛ هرچند که خود از رسیدن به آیندهای درخشان ناامید است.
یکی از مؤلّفههای ادبیّات تطبیقی در جهان، شکلگیری مکتب رئالیسم و سمبلیسم و تأثیر این مکاتب در آثار نویسندگان معاصر است. دو ملّت ایران و عرب، در طیّ روابط تاریخی با کشورهای اروپایی، از این مهم بیبهره نمانده و آثار ارزشمندی را مطابق اندیشهها و نظریههای این مکاتب ادبی عرضه کردهاند. مکتب رئالیسم (واقعگرایی) از جمله مکاتبی ...
بیشتر
یکی از مؤلّفههای ادبیّات تطبیقی در جهان، شکلگیری مکتب رئالیسم و سمبلیسم و تأثیر این مکاتب در آثار نویسندگان معاصر است. دو ملّت ایران و عرب، در طیّ روابط تاریخی با کشورهای اروپایی، از این مهم بیبهره نمانده و آثار ارزشمندی را مطابق اندیشهها و نظریههای این مکاتب ادبی عرضه کردهاند. مکتب رئالیسم (واقعگرایی) از جمله مکاتبی است که با توجّه به اوضاع و احوال جامعه وارد عرصۀ ادبی و داستاننویسی شد و مکتب سمبلیسم (نمادگرایی) نشانهها و اشارههای هنرمندانهای است که مطالب را بر خواننده القا داده و او را در ابهام فرومیبرد. نجیب محفوظ و احمد محمود از داستاننویسان معاصر در مصر و ایران هستند که قالب قصصی را برای بیان ضعف اوضاع اجتماعی، سیاسی و اقتصادی جامعه برگزیدند و در میدان مکتب واقعگرایی و نمادگرایی، اسلوبی جدید و مضامینی نو را به تصویر کشیدند.
هدف این جستار، ارائۀ مباحث نظری در زمینۀ ادبیّات تطبیقی و پیوند آن با دو مکتب رئالیسم و سمبلیسم است و تبیین تأثیر آنها در آثار نویسندگان معاصر ایران و عرب که شامل انعکاس مضامین اجتماعی فقر، فساد اخلاقی، تناقض دو نسل و بحران روحی طبقۀ بورژوایی است. پژوهشگران این مقاله، با ذکر تاریخچۀ داستاننویسیِ معاصر عربی و فارسی در پرتو این دو جریان به تحلیل زندگی و آثار دو نویسنده (نجیب و احمد محمود) و نفوذ دو مکتب رئالیسم و سمبلیسم در ادبیّات معاصر دو ملّت ایران و عرب مطابق مؤلّفههای مکتب آمریکایی پرداختهاند و سپس به روش توصیفی – تحلیلی به معرّفی و بیان تأثیر مکتبهای ادبی در توسعة تعاملات ادبی و فرهنگی میان ملّتها در سایهسار ادبیّات تطبیقی رسیدهاند.