سخن سردبیر
چکیده
سخن سردبیر
بیشتر
سخن سردبیر
مقاله پژوهشی
محمد رحیمی خویگانی؛ سمیه کاظمی نجف آبادی
چکیده
ترجمه، مهمترین راه ارتباطی بین فرهنگها است و هر متن ادبی برای آنکه به زندگی خود ادامه بدهد باید توان گذر از این گذرگاه و گرفتن پذیرش در زبان مقصد را داشته باشد. اینکه چگون یک یا چند اثر ترجمهای در زبان و فرهنگ مقصد، مورد پذیرش واقع میشود، دغدغة مهم و مشترک ادبیّات تطبیقی و ترجمهپژوهی است. پژوهش حاضر با تکیه بر نظریّة نظام ...
بیشتر
ترجمه، مهمترین راه ارتباطی بین فرهنگها است و هر متن ادبی برای آنکه به زندگی خود ادامه بدهد باید توان گذر از این گذرگاه و گرفتن پذیرش در زبان مقصد را داشته باشد. اینکه چگون یک یا چند اثر ترجمهای در زبان و فرهنگ مقصد، مورد پذیرش واقع میشود، دغدغة مهم و مشترک ادبیّات تطبیقی و ترجمهپژوهی است. پژوهش حاضر با تکیه بر نظریّة نظام چندگانه که ادبیّات ترجمهشده را بخشی از نظام فرهنگی، ادبی و تاریخی زبان مقصد میداند، میکوشد چرایی و روند پذیرش آثار جبران خلیل جبران در فرهنگ و ادب ایران را بررسی کند. مهمترین یافتههای پژوهش حاضر که با روشی تحلیلی - توصیفی نگاشته شده، بیانکنندة این است که براساس نظریّة نظام چندگانه، پذیرش آثار جبران هم به مسائل پیش از ترجمه، مانند انتخاب اثر و موضوع، دیدگاه و شناخت و هنجارها و هم به مسائل پس از ترجمه مانند بازار پویا، اعتبار ناشر و تأیید عناصر فرهنگی بستگی داشته است.
مقاله پژوهشی
ادبیات تطبیقی
کامران سلیمانی؛ محمود آبدانان مهدیزاده؛ نصرالله امامی؛ تورج زینی وند
چکیده
معرّفی و تبیین سیمای حضرت فاطمه و حضرت زینب (علیهما السّلام) بهمثابة برجستهترین زنان تاریخ اسلام، در شعر احمد وائلی و احمد عزیزی، مورد توجّه قرار گرفته است. هردو سراینده بر شخصیّت الگویی این دو بانوی بزرگوار و بهتبع آن دربارة اصالت نسب خاندان و نیز سجایای ایشان سخن گفته و آنان را بهمنزلة الگوی شایسته معرّفی کردهاند. درکنار ...
بیشتر
معرّفی و تبیین سیمای حضرت فاطمه و حضرت زینب (علیهما السّلام) بهمثابة برجستهترین زنان تاریخ اسلام، در شعر احمد وائلی و احمد عزیزی، مورد توجّه قرار گرفته است. هردو سراینده بر شخصیّت الگویی این دو بانوی بزرگوار و بهتبع آن دربارة اصالت نسب خاندان و نیز سجایای ایشان سخن گفته و آنان را بهمنزلة الگوی شایسته معرّفی کردهاند. درکنار این مهم، سخنی استوار دربارة منطق گویا و بلاغت بیان همراه با صبر و استقامت حضرت زینب (س) را دستمایة پردازشهای شعری خویش کردهاند. این دو شاعر ﺑﺎ ﺑﺎزآﻓﺮﯾﻨﯽ ﺳﯿﻤﺎ و ﻣﻨﺰﻟﺖ حضرت فاطمه و زینب (علیهما السّلام) در ﺟﻬﺎنﻧﮕﺮی و اﻧﺴﺎنﺷﻨﺎﺳﯽ اﺳﻼم و ﻣﮑﺘﺐ ﺗﺸﯿّﻊ ﮐﻮشیدهاند و در عین بهرهگیری از تمام توان هنری و شعری خود، زنان معاصر جهان اسلام را نیز به پیروی و الگوپذیری از آندو حضرت فراخوندهاند. پژوهش حاضر بیانگر این است که دو شاعر ضمن برشمردن اوصاف حضرت فاطمه و زینب (علیهما السّلام) ازنظر مضمونی دو تفاوت عمده دارند: شعر وائلی، بیشتر روایتی تاریخی از زندگی اهل بیت (ع) است که عاطفه در آن چندان پررنگ نیست؛ درحالی که شعر احمد عزیزی سرشار از احساس و عاطفه است. هردو شاعر ازنظر کاربست ساختاری و جنبههای هنری، از عناصر علم بیان، معانی و بدیع، همچون تشبیه، استعاره، مجاز، مراعاتنظیر، تضاد و اقتباس از آیات قرآن و احادیث، استفهام و موارد فصل و... بهره گرفتهاند؛ امّا رویکرد عزیزی در بهرهگیری از این عناصر، بهنوعی ذهنیگرایی تمایل دارد که بهباور نگارندگان در شعر سپهری و پیشتر از او در شعر سبک هندی یا اصفهانی ریشه دارد؛ درحالی که شعر وائلی، بیشتر به سبک شاعران کلاسیک عرب نزدیک است.
مقاله پژوهشی
علی سلیمی؛ علی اکبر محسنی؛ عاطفه بازیار
چکیده
بلند الحیدری، از معروفترین شاعران نوگرای عراق و سیاوش کسرایی نیز از مشهورترین شاعران نیمایی معاصر ایران است که هردو در دوران پرآشوبی میزیستند؛ از یکسو فضای سنگین استبداد ایران که زیر سلطۀ حکومتی خودکامه اداره میشد، بر اندیشۀ سیاوش کسرایی و از سوی دیگر وقوع جنگ جهانی دوم و حاکمیت رژیم دیکتاتوری بعثی، بر جان بلند الحیدری ...
بیشتر
بلند الحیدری، از معروفترین شاعران نوگرای عراق و سیاوش کسرایی نیز از مشهورترین شاعران نیمایی معاصر ایران است که هردو در دوران پرآشوبی میزیستند؛ از یکسو فضای سنگین استبداد ایران که زیر سلطۀ حکومتی خودکامه اداره میشد، بر اندیشۀ سیاوش کسرایی و از سوی دیگر وقوع جنگ جهانی دوم و حاکمیت رژیم دیکتاتوری بعثی، بر جان بلند الحیدری تأثیر نهاد. این وقایع همراه با حوادث تلخ دیگر، زندگی شخصی و اجتماعی و بهویژه نگرش این دو شاعر به مفهوم مرگ و زندگی را تحت شعاع خود قرار داد. الحیدری در سرودههای خود به زندگی نگرشی منفی دارد، بهگونهای که ناخشنودی او از زندگی و گرایش شدیدش به مرگ، در شعر او هویداست. این درحالی است که کسرایی، هنگام بیان نابسامانیهای زندگی، در سرودههای خود، به زیستن امیدوار است و به آن نگاهی مثبت دارد. هرچند گاهی اوقات، فشارها و مشکلات جامعه، او را نیز چون الحیدری به گلایه و تنفّر از آن وامیدارد، با اینهمه، کسرایی در سنجش با الحیدری، نگاهی امیدوارانه به زندگی دارد. هردو شاعر، زندگی را ناپایدار تلقّی کرده و مرگ را بهمثابة سرنوشت حتمی همۀ انسانها پنداشتهاند و آسایش خود را در استقبال از آن یافتهاند. هرچند گاه به گاهی تصویر ترسناکی از آن نیز ارائه دادهاند. پژوهش پیش رو، کوشیده است تا نقاط مشترک و همچنین اختلاف اندیشۀ این دو شاعر معاصر درزمینۀ دو مفهوم پرکاربردِ مرگ و زندگی را با ذکر شواهد شعری آنها بررسی کند.
مقاله پژوهشی
احمد سنچولی؛ حسنیه نومسلمان
چکیده
در ایران و فلسطین که هرکدام متحمّل جنگ، دردها و رنجهای بسیاری برای دفاع از وطن شدند، شاعران و نویسندگانی از جنس مردم برای رساندن پیام آزادی برخاستند. در ایران، محسن مطلق یکی از رزمندگان دفاع مقدّس، با بازگویی خاطرات جنگ سعی داشت تا بهگونهای دیگر از مام وطن دفاع کند و در فلسطین نیز، غسّان کنفانی که خود برای اوّلینبار تعبیر ...
بیشتر
در ایران و فلسطین که هرکدام متحمّل جنگ، دردها و رنجهای بسیاری برای دفاع از وطن شدند، شاعران و نویسندگانی از جنس مردم برای رساندن پیام آزادی برخاستند. در ایران، محسن مطلق یکی از رزمندگان دفاع مقدّس، با بازگویی خاطرات جنگ سعی داشت تا بهگونهای دیگر از مام وطن دفاع کند و در فلسطین نیز، غسّان کنفانی که خود برای اوّلینبار تعبیر «ادبیّات مقاومت» را بهکار برد، آثاری بهصورت تمثیلی و نمادین، برای بیداری مردم و تشویق آنها به دفاع از وطن و مبارزه با بیداد و تجاوزگری خلق کرد؛ بنابراین، در نوشتار پیش رو بهمنظور بررسی مضامین مشترک ادبیّات مقاومت در دو اثر شاخص از ایران و فلسطین، داستان زندهباد کمیل از محسن مطلق و رجال فی الشّمس از غسّان کنفانی بهصورت تطبیقی واکاوی و مؤلّفههای پایداری هریک از آنها مشخّص شده است. مهمترین مؤلّفه در داستان زندهباد کمیل، تلاقی حماسه و عرفان، شهادتطلبی، دفاع از میهن و حفظ آزادی است؛ امّا در داستان رجال فی الشّمس نویسنده سعی در بیداری مردم برای دفاع از میهن، اعتراض و مبارزه با ستم و ایستادگی دربرابر رژیم اشغالگر قدس را دارد.
مقاله پژوهشی
آذرنوش گیلانی؛ سیدصادق زمانی
چکیده
ایرانیان باستان، بهمثابة یکی از ملّتهای متمدّن و صاحب اندیشه و تفکّر، در طول تاریخ با حکمت و فلسفه در پیوند بودهاند. بازتاب فلسفه و حکمت ایران باستان را میتوان بهروشنی در اندیشة فردوسی و سهروردی مشاهده کرد. آنگونه که از شواهد پیداست، فردوسی و سهروردی به منابع مشترکی؛ مانند کتاب اوستا یا گفتگو با خردمندان زرتشتی دسترسی ...
بیشتر
ایرانیان باستان، بهمثابة یکی از ملّتهای متمدّن و صاحب اندیشه و تفکّر، در طول تاریخ با حکمت و فلسفه در پیوند بودهاند. بازتاب فلسفه و حکمت ایران باستان را میتوان بهروشنی در اندیشة فردوسی و سهروردی مشاهده کرد. آنگونه که از شواهد پیداست، فردوسی و سهروردی به منابع مشترکی؛ مانند کتاب اوستا یا گفتگو با خردمندان زرتشتی دسترسی داشتهاند؛ افزون بر اینکه یکی از آبشخورهای فکری شیخ اشراق، کتاب شاهنامة فردوسی بوده است. سهروردی در کتابهای خود، بهگونهای از پادشاهان اساطیری یاد میکند که گویی شعر فردوسی را به نثر بازگردانده است. در این میان، یکی از پهلوانانی که مورد علاقة فردوسی و سهروردی بوده، کیخسرو است. تمام ویژگیهای کیخسرو در شاهنامة فردوسی، با ویژگیهای او در اندیشة سهروردی قابل تطبیق است. ویژگیهایی همچون داشتن فرّة ایزدی، خصال نیک انسانی، عدالت، خردمندی، سفر عرفانی و عروج او؛ همگی در اندیشة فردوسی و سهروردی قابل تطبیق است. در پژوهش حاضر، تلاش بر آن است تا با استناد به منابع، بهروش مکتب آمریکایی، ضمن بررسی چگونگی تأثیرپذیری سهروردی از اندیشة فردوسی؛ ویژگیهای کیخسرو در اندیشة فردوسی و سهروردی مقایسه شود. یافتههای پژوهش، بیانگر آن است که سهروردی در وصف ویژگیهای عرفانی کیخسرو از شاهنامة فردوسی الگو گرفته است و تمام ویژگیهای عرفانی کیخسرو، در اندیشة فردوسی و سهروردی با هم قابل تطبیق است.
مقاله پژوهشی
قاسم مختاری؛ مریم یادگاری
چکیده
ت
تکرار هجاها، موجب ایجاد توازن آوایی در آثار ادبی میشود و نقش مهمّی را در انتقال معنا و مفهوم مورد نظر خالق اثر ایفا میکند. براساس نظر موریس گرامون، هر هجا میتواند رسانندۀ معانی متعدّدی باشد. شاعر و نویسنده نیز ارزش این عضو کوچک زبان را در آفرینش موسیقی و معنا میداند و بهخوبی از آن برای القاگری فحوای کلام خویش بهره میبرد. ...
بیشتر
ت
تکرار هجاها، موجب ایجاد توازن آوایی در آثار ادبی میشود و نقش مهمّی را در انتقال معنا و مفهوم مورد نظر خالق اثر ایفا میکند. براساس نظر موریس گرامون، هر هجا میتواند رسانندۀ معانی متعدّدی باشد. شاعر و نویسنده نیز ارزش این عضو کوچک زبان را در آفرینش موسیقی و معنا میداند و بهخوبی از آن برای القاگری فحوای کلام خویش بهره میبرد. نوشتار پیش رو بر آن است تا دو شعر «النّسر» ابو ریشه و «عقاب» خانلری را براساس مکتب تطبیقی آمریکایی، با روش توصیفی- تحلیلی و با تکیه بر نظریّة موریس گرامون بررسی کند. شعرهای نامبرده دارای وجوه تشابه بسیاری در معنا و مفهوم هستند؛ امّا طبق نظریّۀ گرامون، شباهتها و تفاوتهای ظریفی باهم دارند که مهم است. شباهتها در کاربرد صامتها و مصوّتها در یک سطح است؛ یعنی هردو شاعر، بهترتیب، بالاترین بسامد را به واکۀ درخشان و همخوان انسدادی و کمترین بسامد را به واکۀ تیره و نیمهمخوان اختصاص دادهاند؛ امّا تفاوتها در چگونگی کاربرد این واجها برای انتقال فحوای کلام است. ابو ریشه ازراه واکۀ درخشان با صدای بلند و بیپروا از خشم و غضب خود سخن گفته و ملّت را علیه ستمکاران میشوراند و نور امید را دل آنان روشن میکند؛ امّا خانلری با انتخاب نقشِ راوی برای خود، با استفاده از واکة درخشان تنها به توصیف اقتدار، شکوه و احساسات عقاب بسنده میکند و با کاربرد واکۀ تیره از افشاگری میپرهیزد؛ بنابراین، انسجام و هماهنگی خاصّی میان موسیقی و اندیشۀ هردو شعر وجود دارد.
مقاله پژوهشی
علیرضا منوچهریان
چکیده
یکی از جذّابترین زمینههای مطالعه و پژوهش در ادبیّات مشرقزمین، پرداختن به تأثیر متقابل آثار ادبی در زبانهای پارسی و عربی و بهویژه درونمایههای مشترک دیوانهای شعری پارسی و عربی است که از کهنترین مباحث ادبیّات تطبیقی و در عین حال از دشوارترین زمینههای پژوهش در این عرصه نیز بهشمار میرود. در جستار فراروی که ...
بیشتر
یکی از جذّابترین زمینههای مطالعه و پژوهش در ادبیّات مشرقزمین، پرداختن به تأثیر متقابل آثار ادبی در زبانهای پارسی و عربی و بهویژه درونمایههای مشترک دیوانهای شعری پارسی و عربی است که از کهنترین مباحث ادبیّات تطبیقی و در عین حال از دشوارترین زمینههای پژوهش در این عرصه نیز بهشمار میرود. در جستار فراروی که بهشیوة علمی – پژوهشی فراهم آمده، نگارنده کوشیده است که با روش تحلیلی - توصیفی و بر اساس مکتب فرانسه در ادبیّات تطبیقی، تأثیر شعر و ادب عربی را بر دیوان فرّخی سیستانی شاعر پارسی قرن پنجم هجری کاوش نماید. پژوهش حاضر، پس از پیشگفتار و پرداختن به سبک شعری فرّخی، به تأثیر قرآن و واژگان و نامهای عربی بر دیوان وی اشارهای کوتاه نموده، سرانجام به مبحث تفصیلی مقاله، یعنی مقایسۀ نمونههای متعدّدی از اشعار و امثال عربی با اشعار فرّخی پرداخته و ازجمله به این نتیجه رسیده است که فرّخی، در عین تأثیرپذیری از تعبیرها و تصاویر شعر و ادب عربی، شاعری خلّاق و مضمونآفرین است؛ دیگر اینکه در ادبیّات مشرقزمین و بهویژه شعر فرّخی، فرهنگ غلبة قلم بر تیر و شمشیر که آرزوی انسانهای فرهیختة عصر حاضر است، بهخوبی جلوهگر شده است. امید، آنکه این کاوشنامه، پیوند دیرین ادب پارسی و عربی را بیش از پیش بنماید و منبعی دیگر به منابع پژوهشهای تطبیقی بیفزاید.