این مقاله سعى بر آن دارد تا به بازخوانى روند پیدایش وپیشرفت ادبیّات تطبیقى و نیز پژوهشهاى تطبیقى بین فارسى وعربى در ایران وجهان عرب بپردازد وبا تمرکز بر روى جریان به حاشیه رانده شده ى اسلامى-شرقى ادبیات تطبیقى این کشورها، فضل وپیشگامى جریان عربى-فرانسوى ادبیات تطبیقى جهان عرب را در بکارگیرى واژه ى«الأدب المقارن» (ادبیات تطبیقى)، ...
بیشتر
این مقاله سعى بر آن دارد تا به بازخوانى روند پیدایش وپیشرفت ادبیّات تطبیقى و نیز پژوهشهاى تطبیقى بین فارسى وعربى در ایران وجهان عرب بپردازد وبا تمرکز بر روى جریان به حاشیه رانده شده ى اسلامى-شرقى ادبیات تطبیقى این کشورها، فضل وپیشگامى جریان عربى-فرانسوى ادبیات تطبیقى جهان عرب را در بکارگیرى واژه ى«الأدب المقارن» (ادبیات تطبیقى)، ونیز در نگارش اولین پژوهش عملى وآکادمیک، به چالش بکشد وآن را به گرایش عربى-فارسى بدهد. همچنانکه فضل وپیشگامى جمشید بهنام در ایران را در بکارگیرى واژه ى «ادبیات تطبیقى» در کتابش «ادبیات تطبیقى» رد کند وبه مقاله اى دیگر از خود بهنام بدهد. مقاله به طور کلى به بررسى عوامل ومراحل پیدایش وپیشرفت پژوهشهاى تطبیقى بین عربى و فارسى در کشورهاى عربى و ایران مى پردازد و مهمترین تغییراتى را که این محافل در راستاى اهداف سیاسى و دینى و نیز بومى ساختن این مکاتب وسازگارى آن با محافل شرقى واسلامى ونیز خارج شدن از حاشیهى خود محورى ادبیات تطبیقى غربى ایجاد کرده اند؛ در سه حیطهى تئورى، زمان و مکان مورد نقد و بررسى قرار مىدهد. این تغییرات در حیطهى تئورى به پیدایش «مکتب عربى» و«مکتب اسلامى» ونیز تمرکز بر «مکتب فرانسوى» وتا حدى «مکتب آمریکایى» و نادیده گرفتن سایر مکاتب انجامیده است؛ همچنانکه در حیطه ى زمانى منجر به تمرکز بر ادبیات کلاسیک عربى وفارسى و در حیطهى مکانى به محدود ساختن جغرافیایى ادبیات تطبیقى در کشورهاى اسلامى مخصوصا مصر، لبنان، سوریه وایران شده است.
نوستالژی یا دلتنگی برای گذشته، حالتی است روانی که به صورت ناخودآگاه در فرد آشکار و تبدیل به یک اندیشه میشود. در زمینهی ادبیات، این حالت برای شاعر یا نویسنده ای رخ میدهد که پیرو انگیزشهای فردی و اوضاع اجتماعی - سیاسی، دچار احساس دلزدگی از زمان حاضر میشود و اندیشهی بازگشت به گذشته و خاطرات شیرینش را در سر میپروراند ...
بیشتر
نوستالژی یا دلتنگی برای گذشته، حالتی است روانی که به صورت ناخودآگاه در فرد آشکار و تبدیل به یک اندیشه میشود. در زمینهی ادبیات، این حالت برای شاعر یا نویسنده ای رخ میدهد که پیرو انگیزشهای فردی و اوضاع اجتماعی - سیاسی، دچار احساس دلزدگی از زمان حاضر میشود و اندیشهی بازگشت به گذشته و خاطرات شیرینش را در سر میپروراند و سپس شعر و یا نوشتهی خود را آمیخته با فضایی غمانگیز مینماید.
احمد عبد المعطی حجازی و نادر نادرپور به عنوان دو شاعر پرآوازهی ادبیات معاصر عربی و فارسی و پرچمدار مکتب ادبی رمانتیسم، با توجه به شرایط فردی و اجتماعی زمانهی خود و با گریز از آن زمان، بخش عمدهی شعرشان را آمیخته با غصه، حسرت و دلتنگی برای گذشته نمودهاند.
نگارندگان در این پژوهش، با مطالعهی توصیفی و تحلیلیِ دفترهای شعری این دو شاعر، و با استناد به مکتب آمریکایی ادبیات تطبیقی، به بررسی و مقایسهی چگونگیِ نمود این اندیشهی شعری در شعر این دو شاعر پرداختهاند. برخی از نتایج نشان داد که این دو شاعر، در مضامین نوستالژیکی، دوری از سرزمین، کودکی، معشوق، خانواده، آشنایان و آیندهی آرمانی اشتراک دارند. همچنین ثابت شد که نوستالژی، سبک شعری دو شاعر را در عناصر تکرار، موسیقی، و اسلوب استفهام، تحت تأثیر قرار داده است.
اصطلاح «نوستالژی» یا همان «غمغربت» و «دلتنگی» در دورهی معاصر و به دلیل رویدادهای سیاسی و اجتماعی، رنگی دیگر به خود گرفته است. سیّاب و اخوان ثالث، به دلیل مواجه شدن با ناکامیهای سیاسی مشترک، نوعی دلتنگی سیاسی در سرودههای آن دو سایه افکنده است؛ و ناامیدی سیاسی، از بنمایههای اصلی شعر این دو سراینده به ...
بیشتر
اصطلاح «نوستالژی» یا همان «غمغربت» و «دلتنگی» در دورهی معاصر و به دلیل رویدادهای سیاسی و اجتماعی، رنگی دیگر به خود گرفته است. سیّاب و اخوان ثالث، به دلیل مواجه شدن با ناکامیهای سیاسی مشترک، نوعی دلتنگی سیاسی در سرودههای آن دو سایه افکنده است؛ و ناامیدی سیاسی، از بنمایههای اصلی شعر این دو سراینده به حساب میآید. استفاده از نمادهای طبیعی و اسطورهها، از ابزارهای دو شاعر در ترسیم نوستالژی سیاسی است. آن دو اسطوره را از فضای اسطورهای خود خارج نموده و به عنوان نمادی تأثیرگذار در صحنهی سیاسی و اجتماعی، از آن بهره گیرند. پناه بردن به آرمانشهر، از دیگر ابزارهای دو شاعر برای کاستن از دغدغههای سیاسی خویش است. افزون بر آن، احساس شکست و نومیدی سیاسی در شعر اخوان، نمود بارزتری نسبت به شعر سیّاب دارد؛ اما در نهایت، هر دو شاعر، نگاهی امیدوارانه به فردایی بهتر و روشنتر دارند.
شعر مقاومت علاوه بر اینکه سلاحی مبارز است، گاهی رنگ نجوا یی به خود می گیرد که در قالب تأمّلات شعری به تعالی انسانی می اندیشد؛ این ژرف اندیشی ها در شعر مقاومت عربی و فارسی به خوبی جلوه گر است. با توجه به تأثیر و تأثرمتقابل دو ادبیات مقاومت فلسطین و انقلاب اسلامی ایران، مضامین تأملی همسانی را در شعر شاعرانی همچون؛ محمود درویش - شاعر ...
بیشتر
شعر مقاومت علاوه بر اینکه سلاحی مبارز است، گاهی رنگ نجوا یی به خود می گیرد که در قالب تأمّلات شعری به تعالی انسانی می اندیشد؛ این ژرف اندیشی ها در شعر مقاومت عربی و فارسی به خوبی جلوه گر است. با توجه به تأثیر و تأثرمتقابل دو ادبیات مقاومت فلسطین و انقلاب اسلامی ایران، مضامین تأملی همسانی را در شعر شاعرانی همچون؛ محمود درویش - شاعر مقاومت فلسطینی - و قیصر امین پور - شاعر انقلابی ایرانی - مشاهده می کنیم؛ از جمله این مضامین، پدیده مرگ و زندگی و درون اندیشی یا ذات شناسی است. این تحقیق با روش توصیفی- تحلیلی به دنبال جلوه های ژرف اندیشی در شعر این دو شاعر فارسی و عربی است.
نتیجه تحقیق حاکی از آن است که پدیده مرگ و زندگی در اشعار هردو شاعر به دو گونه پدیدار می شود: زندگی و مرگ های روزمره و همیشگی بدون هیچ فلسفه ای و دیگری مرگی که در عقیده آنها زیبا و دوست داشتنی است و دریچه ای است به سوی جهانی بدون قفس و آزاد و رسیدن به زندگی حقیقی جاودانه، و تأمّلات درونی در اشعار این دو شاعر با ویژگی انسان مداری همراه شده است که به این طریق حیرت و پرسشهای خود را درباره جایگاه انسان معاصر در جهان امروز بیان می کنند؛ دغدغه دیگر قیصر در تأمّلات درونی، بازگشت به خویشتن و دغدغه درویش، هستی شناسی است که بتواند شک وتردید خود را درباره وجود خویش، از بین برد. پرسش های حیرت انگیز و بی پاسخ درباره هستی در تأمّلات امین پور بیشتر است؛ اما در اشعار تأمّلی درویش، بیشتر شاهد زورآزمایی با مرگ و سؤال از ذات هستیم.
.
همزمان با انقلاب مشروطه در ایران و انقلاب مردم عراق علیه عثمانیها، شاعرانی پا به عرصهی ادبیات نهادند که وطن خواهی و میهن دوستی یکی از مضمونهای مشترک اشعارشان است؛ میهندوستی این شاعران در قالب موضوعاتی همچون؛ استعمار ستیزی، عدالت خواهی، نفی استبداد، آزادی طلبی و... خود را نشان داد؛ این شاعران، خواهان آزادی و پیشرفت ...
بیشتر
همزمان با انقلاب مشروطه در ایران و انقلاب مردم عراق علیه عثمانیها، شاعرانی پا به عرصهی ادبیات نهادند که وطن خواهی و میهن دوستی یکی از مضمونهای مشترک اشعارشان است؛ میهندوستی این شاعران در قالب موضوعاتی همچون؛ استعمار ستیزی، عدالت خواهی، نفی استبداد، آزادی طلبی و... خود را نشان داد؛ این شاعران، خواهان آزادی و پیشرفت کشورشان بودند و رشد و ترقی وطن خود را در گرو آزادی بیان و اندیشه و گاه آزادی زنان میدیدند. برخی از آنان با پیروی از فرهنگ مغرب زمین، آزادی زنان از حجاب را نوعی گام نهادن در مسیر رشد و پیشرفت تلقی میکردند و در اشعار خود، خواهان تحقّق این خواسته بودند. از جملهی این شاعران، بهار و زهاوی دو شاعر بنام معاصر ایران و عراق هستند که هر دو در یک دورهی زمانی میزیستند و با یکدیگر دوستی دیرینه و گفتوگوهای ادبی داشتند، آن دو در روزگاری زندگی میکردند که بسیاری از مسایل سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی دو کشور شبیه به یکدیگر است؛ بهار در عصر خفقان مشروطه و شاهان قاجار و زهاوی در دوران پر اختناق پادشاهان عثمانی زندگی میکرد.
نیما یوشیج و خلیل مطران، از پیشگامان شعر نو، در ادبیات فارسی وعربی به شمار میروند. روحیه متفاوت آن دو، سبب شده تا پدیدههای طبیعی، در شعر هر یک از این دو، رنگی ویژه به خود بگیرد. هر کدام، در عالم خیال شاعرانه، از «شیر»، نمادی متناسب با احساسات درونی خود خلق نمودهاند که یکی ناتوان و گریان، و دیگری، شجاع و غرّان است. شیر در ...
بیشتر
نیما یوشیج و خلیل مطران، از پیشگامان شعر نو، در ادبیات فارسی وعربی به شمار میروند. روحیه متفاوت آن دو، سبب شده تا پدیدههای طبیعی، در شعر هر یک از این دو، رنگی ویژه به خود بگیرد. هر کدام، در عالم خیال شاعرانه، از «شیر»، نمادی متناسب با احساسات درونی خود خلق نمودهاند که یکی ناتوان و گریان، و دیگری، شجاع و غرّان است. شیر در قصیدهی نیما، نمادی از آزادیخواهان در بند است و رنگی به شدت واقعگرایانه دارد، اما همین حیوان توانا، در «الأسد الباکی» مطران، به موجودی بسیار ضعیف و گریان تبدیل شده است که پیوسته اندوهی رمانتیکی به همراه دارد. نیما با به کارگیری این نماد، شعری روایی با مضمونی حماسی خلق نموده، اما مطران، قصیدهای غنایی با مضمونی کاملاً عاطفی از آن پدید آورده است. این مقاله، براساس چارچوبهای ادبیّات تطبیقی، به بررسی و نقد نگاه متفاوت دو شاعر در این موضوع میپردازد.
زمان در ادبیات پایداری فلسطین، شبیه زمان از دست رفته مردمان فلسطین، پیچیده ودرهم است. لذا نویسندگان حوزهی ادب پایداری فلسطین، از شگردهای روایت زمان، بهره بسیاری بردهاند به گونهای که تحلیل آن را در درک درونمایه داستانی امری ضروری نموده است. غسّان کنفانی در دو رمان ارزشمند: «مردان آفتاب» و «برایتان چه مانده؟» از ...
بیشتر
زمان در ادبیات پایداری فلسطین، شبیه زمان از دست رفته مردمان فلسطین، پیچیده ودرهم است. لذا نویسندگان حوزهی ادب پایداری فلسطین، از شگردهای روایت زمان، بهره بسیاری بردهاند به گونهای که تحلیل آن را در درک درونمایه داستانی امری ضروری نموده است. غسّان کنفانی در دو رمان ارزشمند: «مردان آفتاب» و «برایتان چه مانده؟» از عنصر زمان وترفندهای روایی آن برای بیان درونمایه داستانی به خوبی بهره میبرد. از اینرو، ترتیب خطی رخدادها را در متن داستانی، نادیده میگیرد وبا تکیهی شگردهای گوناگون روایت زمان، مانند «پسنگری»، رفتن به آینده، آرایشهای زمانی چون: مکث، تلخیص، حذف و صحنه، اطلاعات گسترده ای در اختیار خواننده قرار می دهد وعلل حوادث و انگیزه شخصیت ها و نگرانیهای روحی آنان را برملا میسازد و به عنوان محرّکی ارزشمند، داستان را به پیش میبرد. تحلیل روایت زمان نشان میدهد که غسّان کنفانی توانسته است با بهره گیری از ابزارهای روایت زمان ، عنصر زمان، در داستانهایش کارآ و در پیشبرد روند داستان مؤثّر نماید.