انجمنهای علمی در هر دانشی، پیشروان آموزش و پژوهش آن رشته بهشمار میآیند؛ انجمن بین المللی ادبیّات تطبیقی سالهاست که با برگزاری کنفرانسهای علمی روشمند، به رصد تحوّلات این دانش در سراسر جهان می پردازد.
انجمنهای علمی در هر دانشی، پیشروان آموزش و پژوهش آن رشته بهشمار میآیند؛ انجمن بین المللی ادبیّات تطبیقی سالهاست که با برگزاری کنفرانسهای علمی روشمند، به رصد تحوّلات این دانش در سراسر جهان می پردازد.
سرخوردگی و انزواطلبی برخی از روشنفکران غربی درنتیجة عواقب دردناک جنگ جهانی اوّل سبب شد که آنان درمقابل عقلگرایی و مادّهگرایی مدرنیستها به تخیّل و ذهنیتگرایی تمایل یابند و با کاویدن ضمیر ناخودآگاه انسان، مکتبی بهنام سوررئالیسم را بنیانگذاری کنند که بر ادیبان و نویسندگان شرق و غرب تأثیر بسیاری نهاد. نوشتار پیش رو که با رویکردی توصیفی - تحلیلی به واکاوی مؤلّفههای سوررئالیسم در دو داستان کوتاه «فی یومٍ مَرِح» (در روزی شاد) از زکریا تامر (نویسندة سوری) و «سه قطره خون» اثر صادق هدایت پرداخته، نشان داده است که این نویسندگان، فضایی کاملاً سوررئال را برای بیان ذهن خویش در داستانهای یادشده خلق کردهاند و اصول این مکتب ادبی؛ یعنی نگارش خودکار، توجّه به عالم خیال و رؤیا، عشق، جذبه و جنون، طنز و هزل، تصادف عینی و امور شگرف و فراواقعی را در آثار خویش بازنمایی کردهاند. هدف اصلی تامر، اعتراض به بیمسئولیّتی نهادهای مرتبط با امنیّت جامعه و صدور حکم ازجانب افرادی است که صلاحیت قضاوت ندارند. هدایت با این داستان، درپی بیان وضعیّت بحرانی و آشفتة ایران دورة پهلوی بوده است که هر وقت روشنفکران، نویسندگان و شاعران به آن اعتراض میکردند، عوامل قدرت، به روشهای مختلف آنها را سرکوب میکردند.
گفتمان انتقادی، شکل تکاملیافتة تحلیل گفتمان است که در آن با توجّه به لایههای زبانی، گفتمانهای مؤثّر در اثر ادبی شناسایی و بررسی میشود؛ درواقع این نظریّه براساس دو محور اصلی، یعنی تحلیل زبانشناختی و تحلیل اجتماعی استوار است و در پژوهشهای تحلیل گفتمان انتقادی، از این دو محور و ارتباط ایندو، سخن گفته میشود. در رویکرد اجتماعی گفتمان، بافت موقعیّتی و در رویکرد زبانشناختی، بافت متنی تشریح میشود. پژوهش حاضر با توجّه به انواع ارتباطها و پیوندها، میکوشد تا با روش توصیفی - تحلیلی و استفاده از ابزار کتابخانهای، جنبههای ادبی و اجتماعی رمان امّ سعد غسان کنفانی و دختر شینا بهناز ضرابیزاده را برپایة الگوی گفتمان انتقادی فرکلاف بررسی کند و برآوردهایی ازجمله را دربر دارد: در سطح توصیف، صحنهپردازی بخش قابل توجّهی از این دو رمان را به خود اختصاص میدهد، این تصویرپردازیها به خواننده کمک میکند تا به درک عمیقی از موضوع و درونمایة اصلی داستان و رمان دست یابد. در سطح تفسیر، بافت موقعیّتی داستان بررسی میشود که زمان در رمان امّ سعد به سالهای اشغال فلسطین بهوسیلة اشغالگران صهیونیستی و در دختر شینا به سالهای جنگ بین ایران و عراق برمیگردد. در سطح تبیین که بیانگر ایدئولوژی نویسنده است، مبارزه و مقابله با اشغال وطن و پایداری و مقاومت جلوه مینماید؛ همچنین در بافت درونی، تفکّر مبارزه با اشغال و پایداری و مقاومت مورد توجّه نویسنده قرار گرفته است.
اصل تحوّل جایگاه بهمثابة واقعیّتی اجتماعی، برمبنای مطالعات جامعهشناختی، با نظریّۀ ساختیابی «آنتونی گیدنز» قابل بررسی و انطباق است. نظریّۀ حاضر برمبنای تفکیکناپذیری دو بُعد عاملیّت و ساختار، در تحقّق وقایع اجتماعی پیریزی شده است. دیگر رهیافتهای جهانبینی وی هم بهترتیب، برقراری نوع خاصّی از ارتباط انسانی و تحقّق جامعۀ آرمانی را تداعی میکند. با توجّه به نظریّۀ ساختیابی (ساختاربندی)، نقش زن در حوزۀ ادبیّات نیز متناسب با انگیزشهای کنشگر/ خالق اثر و مقتضیات زمانی - مکانی، فراز و نشیب هایی را از سر میگذراند. حضور این عنصر در شعر «عبدالوهّاب البیاتی» عراقی و «احمد شاملو» ایرانی، از بسامد قابل ملاحظهای برخوردار است. در نوشتار پیش رو، ضمن بررسی راهکارهای پیشنهادی گیدنز، برای تصویر فرایند تحوّل پایگاه اجتماعی زن در شعر دو شاعر، زن به مثابة تجلّی عشق شخصی، در کنار نمود تعهّد اجتماعی و متعارض با واقعگرایی تخیّلی بررسی شده است. نتایج نشان داده است که در دو سطح نخست، همگرایی و در مرحلۀ سوم، واگرایی دو شاعر مشهود است.
میرزادۀ عشقی و جبران خلیل جبران، برخی از اصول مکتب رمانتیسم را در آثار خود بازتاب دادهاند و همین امر باعث وجوه مشترکی در آثار این دو شاعر ایرانی و لبنانی شده است. نوشتار پیش رو درصدد است تا با بررسی شعر «سه تابلو مریم» (ایدهآل) میرزادۀ عشقی و «مرتا البانیة» جبران خلیل جبران، به تفاوتها و شباهتهای آنها براساس معیارهای مکتب رمانتیسم بپردازد و میزان توفیق هرکدام از این شاعر و نویسنده را در این بررسی و تطبیق معلوم سازد. طبیعتگرایی، جانبداری از روستا در برابر شهر، آزادی، مرگاندیشی، تخیّلگرایی، همدلی با محرومان، یأس و ناامیدی، آرمان گرایی و رؤیاپروری از ویژگی ها و اصول مکتب رمانتیسم است که در آثار این دو شاعر نمود مییابند. یافتههای پژوهش حاضر، بیانگر این است که هم در اثر مورد بررسی میرزادۀ عشقی و هم در اثر جبران خلیل جبران، طبیعتگرایی و مظاهر آن، بیان توصیفی و روایتی داستانی - نمایشی دارند و این بیان، فضای غنایی و رمانتیکی را ایجاد کرده است که از نوع رمانتیسم احساساتی و عاشقانه نیست؛ بلکه صیغهای اجتماعی و انقلابی دارد.
یکی از شاعران بزرگ دورة بازگشت ادبی و عهد قاجار، میرزا محمّدخان موسیبیگ کرمانشاهی، معروف به نصیبی کرمانشاهی است؛ ازجمله آثار متعدّد این شاعر کرمانشاهی، مجموعۀ رونق المجالس است که شاید تنها منظومة مفصّلی باشد که برمبنای مبانی قرآنی و مستندات مُتقن حدیثی و روایی شیعی سروده شده است؛ امّا هنوز بهصورت منقّح و علمی، احیاء و زینتبخش محافل علمی و ادبی نشده است. پژوهش حاضر نشان میدهد که این اثر عظیم در ساحت هنری و معنایی خود، تأثیرات فراوانی از آیات قرآنی، روایات و احادیث فرقانی و ادبیّات عرفانی عربی پذیرفته است؛ همچنین با توجّه به تحوّلات سیاسی، اشاعه و ترویج فرهنگ شیعی و بازگشت شاعران دورۀ قاجار به استفاده از تلفیق دو سبک خراسانی و عراقی و از همه مهمتر، آشنایی خاصّ نصیبی نسبت به فرهنگ و ادب عرب، باعث شده است که اثرپذیری وی در ساخت ترکیبات نو و نوآوری در ترجمان و کاربرد واژگان و ترکیبهای عربی در فارسی و فخر و خودستایی بهسبک شاعران عرب و هماندیشی یا بیان آموزههای تعلیمی بهسبک اندیشۀ آنان، درخور توجّه باشد.
عشق بهمثابة خاستگاه اسطورههای آفرینش و مرگ، از دیرگاه یکی از برجستهترین بنمایههای ادبیّات مشرقی بهویژه در هردو گونة منظوم و منثور ادب عربی و فارسی بوده است؛ در شعر معاصر ایران و عراق نیز، کاربرد گستردة مفهوم عشق در سرودههای حسب الشّیخ جعفر و احمد شاملو، آن را به بسامدواژهای برجسته نزد دو سراینده تبدیل کرده است تاآنجاکه میتوان در خوانشی آکادمیک، نمود عشق و گونههای آن را بهروشنی در نگارههای شعری آنان مشاهده نموده و بررسی و تحلیل تطبیقی کرد. آنچه ضرورت نگارش جستار حاضر را در ذهن پدیدآور مطرح نموده، نبود حتّی یک جستار تطبیقی پیرامون عاشقانههای حسب الشّیخ جعفر و احمد شاملو، دو سرایندة صاحبسبک معاصر عربی و فارسی در این زمینه است. نگارنده در این نوشتار بر آن است تا بر بنیاد خوانش تحلیلی – تطبیقی سرودههای آنان، به گونهشناسی الگوهای عشق و قالبهای پدیداری آن در اندیشة دو شاعر بپردازد. رهیافت فرجامین این جستار حکایت از آن دارد که الگوهای عشق آنیمایی، عشق اساطیری و عشق گیتیمدار در سرودههای دو سراینده نمود دارد با این تفاوت که شاخصة شعر شاملو، عشق آنیمایی و بنمایة شعر حسب الشّیخ جعفر، عشق اساطیری است.
یکی از مهمترین شاخههای سبکشناسی، سبکشناسی آماری است که بهتازگی مورد توجّه پژوهشگران قرار گرفته است. سبکشناسی آماری به زبان ریاضی و آمار، ادبیّت یک اثر را مشخّص میکند، معادلۀ بوزیمان ازجمله پژوهشهایی است که در حوزۀ سبکشناسی آماری مورد توجّه قرار میگیرد. معادلة بوزیمان، معادلهای عاطفهسنج است که میزان ادبیّت اثر را تعیین میکند. هدف نوشتار پیش رو، بررسی ادبیّت سبک دو شاعر معاصر سوریه و ایران، نزار قبانی و سیمین بهبهانی در دو مجموعة «قالت لی السّمراء» و «رستاخیز» است؛گفتنی است پژوهش حاضر با روش تحلیلی - آماری و با رویکرد سبکشناسانه مورد پژوهش قرار گرفته است. یافتههای پژوهش بیانگر آن است که سبک سیمین بهبهانی نسبت به سبک نزار قبانی از ادبیّت بیشتری برخوردار است. دلیل این امر را میتوان افزون بر عامل جنسیّت، در عوامل محیطی و درونی نیز جستجو کرد.